کاش دو نفر بودم

وقتی به کتابخانهٔ نسبتاً کوچکم نگاه می‌کنم، انبوهی از کتاب‌های خوانده نشده خودنمایی می‌کنند. وقتی سجاده‌ام را روبه‌قبله پهن می‌کنم، انبوهی از نمازهای قضا شده در ذهنم جا می‌گیرند. وقتی صفحهٔ لپ‌تاپم را باز می‌کنم، انبوهی از کارهای انجام‌نشده ردیف می‌شوند. وقتی خودم را در آیینهٔ قدی نگاه می‌کنم، انبوهی از اعضا و ماهیچه‌های محتاجِ تقویت می‌بینم. وقتی به دانش‌آموزانم فکر می‌کنم، انبوهی از مشکلات و اختلالاتی که نیاز به مطالعهٔ مداوم دارند، به چشم می‌خورند. وقتی تلفن همراهم را در دست می‌گیرم، انبوهی از اعلان‌های جدید سرازیر می‌شوند. وقتی به رفقایم فکر می‌کنم، انبوهی از مکالمات ناتمام و دلخوری‌های حل‌نشده را به یاد می‌آورم. وقتی انگشتم روی دانلود فیلم و سریال جدید می‌رود، انبوهی از قسمت‌های ندیده و داستان‌های نیمه‌تمام چشمک می‌زنند. حتی وقتی به لیست خرید مریم نگاهی می‌اندازم، متوجه می‌شوم که نیاز به انبوهی صفر در جلوی ماندهٔ حسابم دارم. و در نهایت، وقتی به آینده‌ام فکر می‌کنم، انبوهی از آرزوها و اهداف ناتمام مرا به‌سوی تلاشی قوی‌تر فرا می‌خوانند.

یادداشت‌های بیشتری بخوانید:

کت و شلواری اندازه!

قلب گنجشک

صدای واژه‌ها