پست‌ها

نمایش پست‌ها از دسامبر, ۲۰۲۴

قلب تپنده

ساعت ۶:۳۱ صبح است. هوا هنوز پرده‌ای از تاریکی بر تن دارد. نماز صبحم را خوانده‌ام و حالا روبه‌روی مریم نشسته‌ام و منتظرم چای در نعلبکی سرد شود. بوی آبگوشتی که مریم برای ناهار بار گذاشته کل خانه را برداشته است. ده دقیقه دیگر در صف نانوایی سنگک، منتظر نان داغ خواهم بود. یک ساعت بعد، جلوی تختهٔ کلاس، با صدای بلند و پرانرژی به بیست پسربچهٔ کلاس ششمی «صبح بخیر» می‌گویم و روز دیگری از سال تحصیلی را آغاز می‌کنم. خوشبختی آرام و بی‌صدا در رگ‌های زندگی‌ام جاری است، و مریم، قلب تپندهٔ این خوشبختی است.

فریب ماهی

دیشب بعد از کلی خلال کردن پیاز، له کردن یک حبه سیر، و مخلوط کردن زعفران، فلفل و ادویه‌های مختلف با تکه‌های ماهی قزل‌آلا، امروز ظهر ماهی‌های سرخ‌شده با ظاهری لذیذ روی سفره چشمک می‌زدند. اما همین که اولین لقمه را خوردیم، انگار قاشق را زده باشی ته استخری پر از لجن!