مریم

تو بزرگ‌ترین زیبایی این روزهایم هستی. روزهایی که پی‌در‌پی هم می‌آیند و تکرار می‌شوند و تنها تو هستی که برایم تکرار ناشدنی می‌مانی. من هر روز این زندگی را با چشمان تو دوست دارم، با دست‌پخت محشرت. با مهربانی قلبت، و حتی با غُرغُرهای گاهی اوقاتت. وقتی بوی عود کل خانه را بر می‌دارد من می‌دانم که گل‌ها آبشان را نوشیده‌اند و خورشتت روی اجاق قُل‌قُل می‌زند.

نظرات

  1. سلام.
    اینجا خارجکیه؟
    چه جالبه

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. منظورت سرویس دهندهٔ وبلاگه؟ آره :) سیستم Blogger هست.

      حذف
  2. عع، چه جالب😁
    خیلیم مبارکه، منم میخواستم با دامنه‌ی شخصی به بلاگر کوچ کنم، ولی رفقا گفتن دردسر داره بیخیال شدم🤦🏻‍♂️


    در باب عشق هم باید عرض کنم که... مبارکه و انشاالله مانا باشه و پایان خوش❤️🤍

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. دردسر خاصی نداره ولی کلاً هر جا راحتید همونجا باشید.
      ممنونم ولی پنج سالی هست که قلبم به قلب کوچک مریم گره خورده. :)

      حذف
  3. ععع؟ خیلیم عالی، پس باید بگم این تداوم عشق چقدر قشنگه :)

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. یاد این متن از نادر ابراهیمی افتادم:
      «عشق، یک عکس یادگاری نیست؛ و یک مزاح شش ماهه یا یک ساله نیست. واقعیتِ عشق در بقای آن است حقیقتِ عشق در عمق آن؛ و این هر دو در اراده‌ی انسانی‌ست که می‌خواهد رفعتِ زندگی را به زندگی بازگرداند. من دختران و پسران بسیاری را می‌شناسم که تمام هدف‌شان از طرح مسأله‌ی عشق رسیدن است. عجب جنجالی به پا می‌کنند! عجب درگیر می‌شوند اعتصاب غذا. تهدید به خودکشی. قرص‌های خواب آور. تهدید. گریه. سکوت. فریاد... و سرانجام رسیدن. مشکل اما از همین لحظه آغاز می‌شود وقتی هدف اینقدر نزدیک باشد -گرچه کمی هم دور به نظر می‌رسد- بعد از زمانی که برق آسا می‌گذرد، دیگر نمی‌دانند چه باید بکنند- با اولین شُست‌وشوی پرده‌ها؛ لب‌پر شدن بشقاب‌ها؛ بوی کهنگی گرفتن جهیز، می‌مانند معطل. قصدِ بی‌حرمتی به هم را که ندارند. بی‌حرمتی، فرزند کهنگی‌ست فرزند تکرار این را باید می‌دانستند که رسیدن پله‌ی اول مناره‌یی‌ست که بر اوج آن، اذانِ عاشقانه می‌گویند. برنامه‌یی برای بعد از وصل برنامه‌یی برای تداوم بخشیدن به وصل از وصل ممکن و آسان تن به وصلِ دشوار و خطیر روح. برنامه‌یی برای سدبندی قاهرانه در برابر خاطره شدن. برنامه‌یی برای اَبد. برای آن سوی مرگ برای بقای مطلق برای بی‌زمانی عشق..
      عشق قیام پایدار انسان‌های مقتدر است در برابر ابتذال. با این وجود، عشق یک کالای مصرفی‌ست نه پس انداز کردنی.»

      حذف
  4. این متن رو با اجازه کپی کردم که نگه‌دارم برای خودم...
    واقعاً منم معتقدم عشق تازه بعد از رسیدن شروع میشه، یجورایی اون اهمیت دادن به گل مصداق قشنگی می‌تونه باشه...

    و خب شاید منم اگه جسارت به خرج بدم، برسم به اون عشقی که چند ساله صبرشو کشیدم بی اون که شخص مدنظر متوجه بشه :)

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. متن از کتاب «یک عاشقانه آرام» از نادر ابراهیمی بود. کتاب خوندنی و قشنگه.
      شاید باید یه زمانی متوجه بشه :)

      حذف

ارسال یک نظر

احساس خود و آنچه فکر می‌کنید را بنویسید.

یادداشت‌های بیشتری بخوانید:

کت و شلواری اندازه!

صدای واژه‌ها